چهل مروارید از صدف وجودامام هادی علیه السلام
ویند سخنان و نوشته های هر کس مبیّن روحیات و شخصیت وی می باشد. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: معرفِ هر کس زبان اوست و تا هنگامی که سخن نگفته در پشت زبانش پنهان است. کسی که به منبع فیض الهی وصل است سخنان پُر مغز و گرانبهایی ارائه می دهد که انسان ساز و سرنوشت ساز است. در این مقاله برخی از غنچه های کلام امام هادی علیه السلام را دستچین نموده و برای بهره گیری، تقدیم عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت می نماییم.
«الشاکِرُ أَسعَدُ بِالشکر مِنهُ بِالنعمَةِ الَتى أَوجَبَتِ الشکرَ لاَِنَّ النعَمَ مَتاعٌ وَ الشکرُ نِعَم وَ عُقبى.»؛
شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادتمند تر است تا به سبب نعمتى که باعث شکر شده است. زیرا نعمت، کالاى دنیاست و شکرگزارى، نعمتِ دنیا و آخرت است.
«إِنَّ لله بِقاعًا یُحِبُّ أَن یُدْعى فیها فَیَستجیبَ لِمَن دَعاهُ وَ الحَیْرُ مِنها.»؛
همانا براى خداوند بقعه هایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعا کننده را به اجابت رساند، و حائر - حسین علیه السلام- یکى از آنهاست.
«مَنِ اتقَى الله یُتقى، وَ مَنْ أَطاعَ الله یُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَم یُبالِ سَخَطَ الَمخلوقینَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الخالِقَ فَلییقَنَ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَط الَمخلوقینَ.»؛
هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکى از خشم آفریدگان ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
«مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأیَهُ فَاجْمَع لهُ طاعَتکَ.»؛
هر که دوستى و نظر نهایىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
«إِنَّ الله لا یُوصَفُ إِلاّ بما وَصَفَ بِهِ نفسَهُ، وَ أَنّى یُوصَفُ الَّذى تعْجِزُ الحَواسُّ أَنْ تدرکَهُ وَ الاَْوهامُ أَن تنالَهُ وَ الخَطَراتُ أَنْ تحُدَّهُ وَ الاْبصارُ عَنِ الاِحاطَةِ بِهِ. نأى فى قربهِ وَ قَرُبَ فى نَأیِهِ، کَیَّفَ الکَیْفَ بِغَیرِ أَن یُقالَ: کَیفَ، وَ أَیَّنَ الایْنَ بلا أَنْ یُقالَ: أَینَ، هُوَ مُنقَطِعُ الکَیفِیةِ وَ الاینیَّةِ، أَلواحِدُ الاْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تقَدّسَت أَسماؤُهُ.»؛
به راستى که خدا، جز بدانچه خودش را وصف کرده، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کُنه او پى نبرند، و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکىاش دور است و با همه دورىاش نزدیک. کیفیت و چگونگى را پدید آورده، بدون این که خود کیفیت و چگونگى داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانى داشته باشد. او از چگونگى و مکان بر کنار است. یکتاى یکتاست، شکوهش بزرگ و نام هایش پاکیزه است.
«لا تعْدُ ولا تجعَل لِلایامِ صُنعًا فى حُکم ِالله.»؛
از حدّ خود تجاوز نکن و براى روزگار هیچ اثرى در حکم خدا قرار نده.
«مَن أَمِنَ مَکرَالله وَ أَلیمَ أَخذِهِ، تکبَّرَ حَتى یَحِلَّ بهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَن کانَ عَلى بَینة مِن رَبِّهِ هانَتْ عَلیهِ مَصائِبُ الدنیا وَ لوْ قرِضَ وَ نشِرَ.»؛
هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده زندگی کند، تکبر پیشه کند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خدا پرستى، محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وى سبک آید، اگر چه مقراض- قیچی- شود و ریز ریز گردد.
«لوْ قلتُ إِنَّ تارِکَ التقِیةِ کتارِکِ الصَّلوةِ لکنتُ صادِقا.»؛
اگر بگویم کسى که تقیّه را ترک کرده، مانند کسى است که نماز را ترک کرده، راست گفته ام.
«لِبَعض مَوالیهِ: عاتِب فلانا وَ قل لهُ: إنَّ اللهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَیرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ.»؛
امام على النقى علیه السلام به یکى از دوستانش فرمود: فلانى را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده اى خواهد، وی را توبیخ نماید، پس هر گاه توبیخ شود، بپذیرد.[و در صدد جبران نقص خود برآید.]
«إِن الله جَعَلَ الدنیا دارَ بَلوى وَالاخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلوَى الدنیا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلوَى الدنیا عِوَضًا.»؛
همانا که خداوند دنیا را سراى امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سراى رسیدگى قرار داده است، و بلاى دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.
«إنَّ الظالِمَ الحالِمَ یَکادُ أَنْ یُعفى علیهِ بحِلمِهِ. وَ إِنَّ المحِقَّ السفیهَ یَکادُ أَنْ یُطفِىءَ نورَ حقهِ بِسَفههِ.»؛
به راستى ستمکار بردبار،چه بسا که به وسیله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و صاحب حق نابخرد،چه بسا که به سفاهت خود، نور حقِّ خویش را خاموش کند.
«مَنْ هانتْ عَلیهِ نَفسُهُ فَلا تأمَنْ شَرَّهُ.»؛
کسى که خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
«أَلدنیا سُوقٌ رَبحَ فیها قَومٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.»؛
دنیا بازارى است که گروهى در آن سود می برند و دسته اى زیان می بینند.
«أَلحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالبُ المَقتِ، وَالعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلبِ العِلمِ داع إِلَى الغَمطِ وَ الجَهلِ، وَالبُخلُ أَذمُّ الاخلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِیَّة سَیئَةٌ.»؛
حسد، نیکویی ها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خود پسندى مانع از طلب دانش و خواهان خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسندیده ترین خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشایست است.
«قالَ أَبوالحَسَنِ الثّالِثِ علیه السلام لِرَجُل وَ قَدْ أَکثَرَ مِن إِفراطِ الثناءِ عَلَیهِ: أَقبِل عَلى شَأنِکَ، فَإِنَّ کَثرَةَ المَلَقِ یهْجُمُ عَلَى الظنَةِ وَ إِذا حَللتَ مِنْ أَخیکَ فى مَحَلِّ الثقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النیَّةِ.»؛
امام هادى علیه السلام به کسى که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند:از این کار خود دارى کن که تملقِ بسیار، بد گمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملق او دست بردار و حسن نیّت نشان ده.
«إِذا کانَ زَمانُ العَدلِ فیهِ أَغلَبَ مِنَ الجَورِ فَحَرامٌ أَنْ یَظُنَّ بأَحَد سُوءً حَتى یَعلَمَ ذلِکَ مِنهُ، وَ إِذا کانَ الجَورُ أَغلَبَ فیهِ مِنَ العَدلِ فَلَیسَ لاَِحَد أَن یَظُنَّ بِأَحَد خَیرًا ما لَمْ یَعلَم ذلِکَ مِنهُ.»؛
هر گاه در زمانه اى عدل بیش از ظلم رایج باشد، بد گمانى به دیگرى حرام است، مگر آن که - آدمى- بدى از کسى ببیند. و هر گاه در زمانه اى ظلم بیش از عدل باشد، تا وقتى که - آدمى- خیرى از کسى نبیند، نباید به او خوشبین باشد.
17- بهتر از نیکى و زیباتر از زیبایى
«خَیرٌ مِنَ الخَیرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الجَمیلِ قائِلهُ، وَ أَرجَحُ مِنَ العِلمِ حامِلهُ، وَ شَرّ مِنَ الشرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الهَولِ راکِبُهُ.»؛
بهتر از نیکى، نیکوکار است، و زیباتر از زیبایى، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.
«لا تطلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدَرتَ عَلَیهِ، ولاَالوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بهِ، وَلاَ النصحَ مِمَّنْ صَرَفتَ سُوءَ ظنِکَ إِلَیْهِ، فَإِنما قَلبُ غَیْرِکَ کقَلبِکَ لهُ.»؛
از کسى که براو خشم گرفته اى ، صفا و صمیمیّت مخواه و از کسى که به وى خیانت کرده اى ، وفا مطلب و از کسى که به او بدبین شده اى ، انتظار خیرخواهى نداشته باش، که دل دیگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
«أَلقوا النعَمَ بِحُسْن مُجاوَرَتِها وَ التمِسُوا الزِّیادَةَ فیها بِالشکرِ عَلیْها، وَاعلَمُوا أَنَّ النفسَ أَقبَلُ شَىْء لِما أَعطَیتَ وَ أَمنَعُ شَىْء لِما مَنَعْتَ.»؛
نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزارى افزون کنید، و بدانید که نفس آدمى رو آورنده ترین چیز است به آنچه به او بدهى و بازدارنده ترین چیز است از آنچه که از او بازدارى.
«أَلغضَبُ عَلى مَنْ تملِکُ لُؤمٌ.»؛
خشم بر زیردستان از پستى است.
«أَلعُقوقُ ثکلُ مَنْ لمْ یَثکَلْ.»؛
نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ نادیدگان است.
22- تأثیر صله رحم در ازیاد عمر
«إِنَّ الرَّجُلَ لیَکونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثلاثونَ سَنَةً فَیَکُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیَجعلُهَا الله ثَلاثَةً وَ ثَلاثینَ سَنةً، وَ إِنَّهُ لیَکونَ قَدْ بَقِىَ مِن أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَیَکونُ عاقّا لِقرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَیَجعَلهَا الله ثَلاثَ سِنینَ.»؛
چه بسا شخصى که از عمرش سی سال باقی مانده باشد ولی به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا کسى که از مدّت عمرش 33 سال باقی مانده باشد، به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند آن را به سه سال برساند.
«أَلعُقوقُ یُعَقبُ الْقلةَ وَ یُؤَدّى إِلَى الذلةِ.»؛
نارضایتى پدر و مادر، کمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلت مىکشاند.
«أَلمُصیبَة لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلجازِع إِثنانِ.»؛
مصیبت براى صابر یکى است و براى کسى که بىطاقتى مىکند دوتاست.
«أَلناسُ فِى الدنیا بِالاموالِ وَ فِى الاخِرَةِ بالاعمال.»؛
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
«أَلهَزلُ فَکاهَة السفهاءِ وَ صَناعَة الجُهّال.»؛
مسخرگى، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
«أذکُر مَصْرَعَکَ بَینَ یَدَىْ أَهلِکَ، وَلا طبیبٌ یَمنعُکَ وَلاحَبیبٌ یَنفعُکَ.»؛
وقت جان دادن خود را نزد خانواده ات به یاد آر که در آن هنگام طبیبى جلوگیر مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
«أَلمِراءُ یُفسِدُ الصِّداقَةَ القَدیمَةَ وَ یُحَلِلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ وَ أَقَلُّ ما فیهِ أَنْ تکونَ فیهِالمُغالبَة وَ المُغالَبَة أُسُّ أَسبابِ القَطیعَةِ.»؛
جدال، دوستى قدیمى را تباه مىکند و پیوندِ اعتماد را مىگسلد و کمترین چیزى که در آن است غلبه بر دیگرى است، که آن هم سبب جدایى مىشود.
«أَلحِکمَة لا تنجَعُ فِى الطباعِ الفاسِدَةِ.»؛
حکمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
«أَلسَّهَرُ أَلذُّ لِلمَنامِ وَالْجُوعُ یَزیدُ فى طیبِ الطَّعام.»؛
شب بیدارى، سبب لذتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراکى در طعام ناب است.
«راکِبُ الحَرُون أَسیرُ نفسِهِ، وَالجاهِلُ أَسیرُ لِسانِهِ.»؛
کسى که اسیر هواى نفس خویش است؛ گویا بر اسب سرکش، سوار است، و نادان، اسیر زبان خویش است.
«أُذکُرْ حَسَراتِ التفریطِ بِأَخذِ تقدیمِ الحَزمِ.»؛
افسوسِ کوتاهى در انجام کار را با گرفتن تصمیم قاطع جبران کن.
«أَلعِتابُ مِفتاحُ الثقالِ، وَالْعِتابُ خَیرٌ مِنَ الحِقدِ.»؛
خشم و تندى، کلیدِ گرانبارى است و خشم، شدیدتر از کینه توزى است.
«أَلمَقادیرُ تریکَ مالا یَخْطُرُ بِبالِکَ.»؛
مقدَّرات، چیزهایى را بر تو نمایان مىسازد که به فکرت خطور نکرده است.
«مَن رَضِىَ عَنْ نفسِهِ کَثرَ السّاخِطونَ عَلَیهِ.»؛
هر که از خود راضى باشد، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.
«أَلفقرُ شَرَهُ النفسِ وَ شِدةُ القنوطِ.»؛
فقر، مایه آزمندىِ نفس و سببِ ناامیدى زیاد است.
«لو سَلکَ الناسُ وادِیًا شُعَبًا لَسلکتُ وادِىَ رَجُل عَبَدَالله وَحدَهُ خالِصًا.»؛
اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
«مَن ترَکَ اللحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلقهُ وَ مَنْ أَکَلَ اللحْمَ أَربَعینَ صَباحًا ساءَ خُلقهُ.»؛
کسى که چهل روز گوشت نخورد، بد خُلقى پیدا کند، و کسى که چهل روز پى در پى نیز گوشت بخورد اخلاقش بد شود.
«لم یَزلِ الله وَحْدهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثمَّ خَلقَ الاشیاءَ بَدیعًا وَاخْتارَ لِنفسِهِ أَحسَنَ الاْسْماءِ.»؛
خداوند از ازل تنها بود و چیزى با او نبود، سپس اشیاء را به صورت نوظهور آفرید و براى خودش بهترین نام ها را برگزید.
«أَلتواضُعُ أَنْ تعطِىَ الناسَ ما تحِبُّ أَنْ تعْطاهُ.»؛
فروتنى آن است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو چنان باشند.