علت شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ماجرای سقط حضرت محسن (علیه
السلام)
چنانکه ابابصیر از
امام صادق علیهالسلام متن کامل کلام حضرت را به اینصورت نقل نموده
است: « وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَلَکَزَها
بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْمَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سببفوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر
آنحضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد
وهیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند
از
سؤالات اساسی درماجرای آتش زدن خانه حضرت علی(علیه
السلام) و اهانت به آن بزرگوار این استکه: آیا (چنان
که شیعیان میگویند) به ساحت حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلامنیز جسارت
کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت اووفرزندش گردید
یا خیر؟ برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفااز بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نمودهاند؛ از جمله ابن ابیالحدید در شرح خود میگوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهراعلیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است(۱) البتهبرخی از دانشمندان و
مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخیشانه خالی
کردهاند؛ چنان که سید مرتضی رحمة الله علیه در این زمینهمیگوید:
››در آغاز کار،
محدثانو تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر
پیامبرگرامی اسلام(ص(وارد شده امتناع نمیکردند. این مطلب در میان آنان مشهور
بود که مأمورخلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او
فرزندی را که در رحمداشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه
زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانهگرفت تا او دست از علی
بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام وموقعیت خلفاء
سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»(2)
مسعودیدر قسمتی از کتاب خود
آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُواعَلَیْهِ وَ
اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِحَتی اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛پس
(عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام روکرده وهجوم
بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیدهزنان عالم
زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.» (3) اما منابع اهل سنت:
(1 عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل
کرده: «اِنعُمَرَضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ
الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْبَطْنِها ،به
راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کردکه بر اثر آن،
جنین خویش را سقط نمود.» (4)
همین قول را اسفرائینی) متوفای 429 ق)، به نظام
نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَنعُمَرَ ضَرَبَ
فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَالْعِتْرَةِ ،عمر فاطمهعلیهاالسلام را
زد و از ارث اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کرد.» (5)
(2 صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت میگوید:«اِن عُمَرَ
ضَرَبَبَطْنَفاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ
اَلْمُحْسِنَمِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را
در روز بیعت زدکه محسن را سقط نمود.» (6)
(3 مقاتل بن
عطیه میگوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر ازمردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی وزهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب
خانهرا به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و
اصحاباو جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت
در فشار داد کهفرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت
فرو رفت (و بر اثر آن صدمات (حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که
ازدنیا رفت.» (7)
( 4 ابن ابیالحدید نقل نموده است:
«ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ولی بعدا
ماننداسیران دیگر آزاد شد.
ابو العاص به پیامبرصلیاللهعلیهوآله
وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه،وسائل مسافرتدختر پیامبر(ص)
را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله وسلمبه زید حارثه و
گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنندو هر موقع کجاوه
زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروجدختر پیامبر(ص)
ازمکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راهباز گردانند.
جبار بن الاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را بهکجاوه زینب
رساند و نیزه خود رابر کجاوه دختر پیامبر(ص) کوبید. از ترس آن،زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد وبه مکه بازگشت. پپامبرصلیاللهعلیهوآله وسلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه
(بااین که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.‹‹
ابن ابی الحدید میگوید:
››مناین جریان را برای استادم
ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی کهپیامبرصلیاللهعلیهوآله
وسلم خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و اوسقط جنین کرد
را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمهعلیهاالسلام را
ترسانیدند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباحمیشمرد››.
ابن ابی الحدید میگوید، به استادم گفتم:
››آیا از شما نقل کنم آن چه را مردم میگویند که فاطمه بر
اثر ترس (و ضرباتی که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن
را نیز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.» (8)
اینقصه، به خوبی نشان میدهد
که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهلسنت نیز وجود
داشته و خودابن ابی الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعترافمیکند؛ آن جا
که میگوید: «عَلی اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْرَوَوْا
نَحوَهُ، گروهی از اهل حدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه راشیعیان
میگویند نقل کردهاند. (9)
(5 سکونی یکی از راویان اهل سنتاست[10]او
میگوید: «نزد امام صادق علیهالسلام رفتم؛ در حالی که غمگین وناراحت بودم. امام صادق علیهالسلام فرمود:ای سکونی! چرا ناراحتی؟!
گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسرنبوده و دختر استناراحتم) پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمین بر میدارد و
روزیاو بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی میکند و از رزق شمانمیخورد
(پسچرا ناراحتی)؟‹‹
سکونی میگوید: (با کلمات امام صادق علیهالسلام ) غمم
رفت. آن گاه فرمود:
«ماسَمیْتَها؟ قُلْتُ:
فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ یَدَهُ عَلیجَبْهَتِهِ وَ
کَانی بِهِ قَدْ بَکی وَ قالَ: اِذا سَمیْتَها فاطِمَةَفَلاتَسُبها
وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُمُحْتَرَمٌعِنْدَاللهِ
عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِلِحَبیبَتِهِالصدیقة»
وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکرجَدتَهُ
وَمَصائبَها وَلَمْ یَزَلْ یَذْکُرُ وَ یَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُوَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلی فُلان[11]چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم:
فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانیاش گذاشت و گویا گریه میکرد وفرمود: حال که اورا فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن ونفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن
نامیاست که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است. (آن گاه
سکونیمیگوید:) همیشه امام صادق علیهالسلام اینگونه بود که
وقتی نام فاطمهعلیهاالسلام را میشنید به یاد جدهاش
(فاطمه) ومصیبت های او میافتاد وهمیشه تذکر میداد و
میگفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمه علیهاالسلام ضربتیبود که قنفذ،
غلام فلانی (یعنی عمر) بر او وارد ساخت.
توجه داریدکه سکونی با همه وثاقتی که
دارد، اینجا تعصب سنیگری خویش را نشانداده وذیل کلام امام
صادق علیهالسلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال،مطلب روشن است
که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتی بود که بهدست قنفذ وعمر
بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابابصیر از امام صادقعلیهالسلام
متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است:« وَ کانَسَبَبُ
وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِبِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْاَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمه علیهاالسلام
ضرباتیبود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان
عمر زد؛ پس )فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزاردهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند) (12)
ب. منابع شیعه:
نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوی آنان چنین
است:
هنگامیکه خواستند علی
علیهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلامروبرو شدند و
فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسرگرامیاش صدمههای
روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبانو قلم خارج
است؛فقط به گوشهای از آن در یک نقل تاریخی اشاره میکنیم؛وگرنه در این
موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمدهاست. در بخشی از آن چنین مینویسد:
... ››وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم)
ولی فاطمه درب خانهراحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و
اصحابم شد. با تازیانه آن چنانبر بازوی اوزدم که مانند
دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاهصدای ناله او
بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرمشود؛ ولی به
یاد کشتههای بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم
افروختهتر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنیناو (به نام
محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ
یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَوَ
اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ایپدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار
تکیهداد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست
مانع) بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره ازگوشش به زمین افتاد...» (13)
آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ
آورد،تنها گوشههایی از ستم هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است. (14)
1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
2- سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.
3- اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی
چاپها ص 23 ـ 24.
4- الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.
5- اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.
6- الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار،
شیخ عباس قمی، ج2،ص292.
7- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.
8- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک:
زندگی علی علیهالسلام ،ص252.
9- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
10- سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه
علیهمالسلام روایتنقلنمودهاند که علمای شیعه آنان را ثقه
میدانند و به سخن آنان اطمیناندارند وروایات آنها را
میپذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.
[14]کتاب "الهجوم علی بیت فاطمه"، حسین غیب
غلامی، در این باره روایات مربوطه را خوب بررسی کرده است.
منبع: پایگاه حوزه
شخصیت حضرت زهرا (سلام الله) در کلام وحی
سخنگفتن از
شخصیتى که داراى عظمتى ویژه و پرورشى نمونه و حضورى همه جانبه درتمام جهات انسانیت است، عشق و
عجز را به همراه خودمیآورد. زنان مطرح درقرآن، هریک شاخصهاى ویژهاى داشتهاند و فاطمه،
خود به تنهایى همه آنشاخصها را با خود به همراه دارد.
فاطمه، بانویى است چون مریم، پاک و مطهر ـ داراى ارتقاى
روحى و معنوی؛ چونبلقیس، با علم و درایت؛ چون زنان معاصر با حضرت موسی، حاضر در تمام
لحظاتحساس و
سرنوشتساز؛ چون هاجر، صبور و با استقامت.
فاطمه، نه تنها، تمامى اینها را در خود، جمع داشت، بلکه
خود، حقیقت حُسن وتجسم عینى آن بود و از این بالاتر، او بهترین اهل زمین بود. و از
این نیزفراتر،
او محور هستى و انگیزه خلقت عالم، اعم از آسمان و زمین و جن بود:
یا أحمد! لولاک لما خلقت الافلاک، لولا على لما خلقتک،
لولا فاطمه لما خلقتکما.1
سخن گفتن از فاطمه، فراتر از اندیشه بشرى است، لذا باید
شناخت او را درکلمات خدا و رسولش یافت. اگر معانى در قالب آن الفاظ بیان میشود،
بهمنزله تنزیل
حقیقت بلند پایه اوست. از اینرو به بررسى آیات نازل شده درحق معرفتش ( 148 )
میپردازیم. اما قبل از ورود به بحث، نکاتى را یادآور
میشویم.
1. چون هدف، نشان دادن شمهاى از شخصیت فاطمه(س) در
کلام وحى است ازپرداختن به مباحث جزئى و فنى ادبی، تفسیرى و فقهی، خوددارى کرده و
بهحداقل در این
زمینه اکتفا میکنیم.
2. دلالت همه آیات مورد بحث یکسان نیست. بر برخى از
آیات، گذشته از ظاهرکلام، روایات متواتر از طریق شیعى و سنّى دلالت دارد. و برخى دیگر
علاوهبرمعنا
وتفسیر ظاهرى به حکم تفسیر باطنی، برآن حضرت منطبق است و برخى ازآیات از قبیل بیان یکى از
مصادیق آیه و از باب تطبیق است نه تفسیر.
3. برخى آیات، تنها به شخصیت حضرت زهرا(س) دلالت دارد و
بعضى ناظر به مقام و منزلت اهلبیت رسول خداست که حضرتش یکى از آنهاست.
آیاتى که دلالت برفاطمه(س) دارند ـ مطابق شاخصهایى که
ذکر کردهایم ـ برطبق احادیث و اعتقادات شیعه بسیارند.
از جمله: آیه 6 از سوره فاتحه؛ 21 و37 از سوره بقره؛ 61،
101، 103، 137، 195از سوره آلعمران؛ 69 از سوره نساء؛
119 از سوره توبه؛ 24 ازسوره ابراهیم؛ 26 و 57 از سوره اسراء، 111 از سوره
مؤمنون؛ 87 از سورهانعام؛ 35 از سوره نور؛ 115و 132 از سوره طه؛ 54 و 74 از سوره فرقان؛ 333و 57 از سوره احزاب؛ 23 از
سوره شوری؛ 11 از سوره محمد؛ 17 از سورهذاریات؛ 21 از سوره طور؛ 19 و 20 از سوره الرحمن؛ 8
از سوره حشر؛ 1 ازسوره قدر، 38 و 39 از سوره مدثر؛ 3 تا 7 از سوره لیل؛ 9 از سوره مزمّل؛ 102 از سوره
انبیاء؛ و 1 تا 3 سوره کوثر.
در این مقاله به بررسى چند نمونه از این آیات با در نظر
گرفتن نکاتى که قبلاً ذکر شد، میپردازیم:
1. سوره کوثر إنّا أعطیناک الکوثر، فصلّ لربّک وانحر، إنّ شانئک هو
الأبتر
در شأن نزول این سوره گفته شده:
زمانى که رسول(ص) دو تن از فرزندان خود به نامهاى عبداللّه
و قاسم رااز دست داد و دشمنان آن حضرت، براى تضعیف او، زبان طعن و شماتت، گشودند،عاص بن وائل او را «ابتر»
خواند،2 که در لغت عرب به «مقطوع ( 149 )
النسل» اطلاق میشود.3
کوثر از ریشه کثرت است و برچیزى اطلاق میشود که شأنیت
کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است.4
البته آن خیر کثیرى که پیامبر در نتیجه اعطاى خداوند؛
مالک آن شده است، درآیه اول مشخص نشده و شاید بدین لحاظ باشد که با اطلاق و عدم تقیید
آن،عظمت و شأن
خاص، بدان ببخشد.
براى کلمه (کوثر) در این سوره، معانى متعدد مطرح شده است،
علامه طباطبایىدر المیزان با توجه به معناى آخرین آیه که دشمن آن حضرت را، ابتر
معرفىکرده،
مناسبترین معنا را «کثرت» ذریه پیامبر اکرم (ص) ذکر میکند.5 اگرخیر کثیر هم مراد باشد،
یقیناً یکى از مصادیق آن، فراوانى نسل آن حضرت است.
کوثر، صیغه مبالغه است. یعنى اى پیامبر، به تو، دخترى
دادیم که مجسمه خیراست، استوانه برکت و اسطوره بالندگى است، به تو دخترى دادیم که اگر
همهفضایل و
سجایاى انسانى را مجسم کنند، زهرا میشود. اى پیامبر، به شکرانهاین نعمتى که به هیچکس داده
نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگامتکبیر، دستهایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است
براى بنده و جلالتىاست برا ى خدا!
امام فخررازى در ذیل آیه مینویسد:
کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه
طاهره، فاطمهزهرا(س) است. آنگاه خودش میگوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چونعلیبنالحسین و محمدبنعلى
باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد.6
آرى فاطمه، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر،
صدها و بلکه هزاران جوى زلال و روشن، منشعب است.
حسن ختام این بخش،آن که نزول چنین سورهاى و چنین تعبیر
بلندى (کوثر) درباره فاطمه در عهد جاهلیت عربى که «زن» نه تنها از کمترین حقوق انسانىبرخوردار
نبود، بلکه تولد دختر مایه ننگ و سرافکندگى بود و دختران، زندهبگور میشدند، نشانگر جایگاه
ارزشمند زن در مکتب حیات بخش اسلام است. موجودى که میتواند منشأ این مقدار خیر
و برکت در تاریخ بشریت باشد. موجودى که بنده برگزیده خدا و ( 150 )
اشرف مخلوقات عالم، باید به شکرانه برخوردارى از آن، در
برابر پروردگارش،سربرخاک بساید. در کدامین مکتب میتوان چنین قرب و منزلتى براى زن
یافت؟7
این آیه به گفته بیشتر
محدثان اهل سنّت و تمام علماى شیعه، در خصوص اهل کساء، نازل شده است.
چنانچه در صحیح مسلم و
ترمذى و تفسیر کشّاف و طبرى و درالمنثور،مستدرک حاکم، منتخب کنزالعمال و
کتابهاى دیگر از عایشه و ام سلمه وانسبنمالک و ابوسعیدخدرى و دیگران با مختصر اختلافى روایت کردهاندکه چون آیه تطهیر نازل شد،
رسول خدا (ص)، فاطمه (س) و على (ع) و حسن وحسین (ع) را خواندند و کساى خود را بر روى آنها
انداختند و فرمودند: «اللهم إنّ هؤلاء أهل بیتی، فاذهب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیرا».
در انتهاى سوره واقعه،میفرماید:
إنّه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون،لایمسّه إلاّ المطهّرون؛ هیچکس به قرآن، مسّ وجودى
پیدا نمیکند مگرمطهرون.
با توجه به این آیه،
تنها اهل بیت، مسّ وجودى کتاب مکنون را دارند و این هم فضیلتى بزرگ براى حضرت زهرا
(س) است.
با توجه به اینکه منظور
از اراده حق تعالی، در این آیه، ارادهتکوینى است نه تشریعى و با توجه
به احادیثى که معناى «رجس» را پاکى ازگناه و آلودگى میداند ـ نه پاکى ازنجاسات ظاهرى ـ این آیه شریفه،بزرگترین دلیل بر عصمت فاطمه
زهرا (س) از هرگونه گناه و آلودگى است،بلکه میتوان گفت: از بعضى جهات مقام صدیقه طاهره،
از بسیارى از انبیاوائمه (ع) نیز برتر است. چنانچه این مطلب، از سخنان تاریخى امام حسین (ع) در شب عاشورا در
پاسخ به بیتابى خواهرش زینب، مشاهده میشود.
امام على (ع) با استناد
به آیه تطهیر، عصمت و طهارت زهراى مرضیه رایادآورى میکنند . وقتى خلیفه اول
با حضرت زهرا (س)، به منازعه برخاست وفدک را که در اختیار آن حضرت بود، مصادره کرد و دعوى آن حضرت را
نشنید وشاهدانش
را قبول نکرد، امام على (ع) خطاب به وى گفت:
( 151 )
*
اگر کسى ادعا کند که
{نعوذا بالله} فاطمه زهرا مرتکب منکر شده است وبراى ادعاى خود، شاهدانى هم
بیاورد و تو او را تصدیق کنی، کتاب خدا راتکذیب کردهاى زیرا آیه تطهیر، شهادت خدا بر طهارت
زهرا (س) است.
آن بانوى بزرگ حد وسط و
محور ارتباط اهل کساء بود.«هم اهل بیتالنبوه ومعدن الرساله، هم فاطمه
وأبوها وبعلها وبنوها» آنان اهل بیتنبوت و معدن رسالت هستند: فاطمه، پدر فاطمه، همسر فاطمه و پسران
فاطمه.
محور اصلى ارتباط اهل
بیت با رسول خدا، یک زن است، زنى که ذریهاىپاک از او، زاده میشود و اوست که
تنها حلقه اتصال این فرزندان با رسولخداست.8
اگر به این نکته دقت
کنیم که گوینده این کلام، اللّه، ذات مستجمعصفات جمالیه و جلالیه است، خدایى
که پروردگار عالم وجود است و ارادهاشمساوى با تحقق و وقوع میباشد، حقیقت این تکریم را بهتر، احساس
خواهیم کرد.
3. آیه (لیله القدر) إنّا أنزلناه فى لیله
القدر
این آیه از جمله آیاتى
است که علاوه بر معنا و تفسیر ظاهری، به حکم تفسیر باطنى برآن حضرت منطبق است.
در تفسیر فرات کوفى با
ذکر سند از امام صادق(ع) نقل شده است، کهحضرت در تفسیر «إنّا أنزلناه فى
لیله القدر» فرمودند: «لیله» فاطمهو«القدر»، اللّه است. سپس افزودند:
«فمن عرف فاطمه حق
معرفتها، فقد أدرک لیلهالقدر وإنّما سمّیتفاطمه لأن الخلق فطموا عن
معرفتها؛ پس هر کسى که فاطمه را به درستى و «کماهو حقه» بشناسد، لیله القدر را درک کرده است و
فاطمه به این نام، نامگذارىشده، به خاطر آنکه مردم از شناخت او عاجزند.
به راستى چرا فاطمه(س)
لیله القدر نباشد و حال آنکه یازده قرآن ناطق در این «لیله» نازل شده است.
فاطمه، لیله القدر است
زیرا که:
1. در میان همه شبها،
آنچه بینظیر و مطلوب است، شب قدر است. در میان همه زنها نیز آنکه بینظیر و
مطلوب است، فاطمه است.
( 152 )
*
2. از آن حضرت، تعبیر
«لیل» شده است. زیرا همان گونه که شب همه چیز را در برمیگیرد، ظلم و ستم بنیامیه
آن حضرت را در برگرفت.
3. فاطمه، شب ولیل است
زیرا شب، بیانگر پوشیدگى و مستورى و حجاب و عفت و حیاء است.
4. ویژگى شب قدر، توبه و
نزدیکى به خدا و اطاعت و بندگى و حفظ احکاماست. ویژگى فاطمه(س) و را ه و
روش و سیره آن حضرت نیز، قرب به خدا واطاعت و بندگى او و حفظ ارزشهاى الهى است.
5. مهمترین و ممتازترین
عمل در شب قدر، علم و پرداختن به آن است. درمیان صفات و ویژگیهاى فاطمه، نیز
علم و معرفت و آگاهى آن حضرت به خدا،دین خدا، تکالیف، وظایف و ارزشهاى
انسانی، از همه مهمتر و بزرگتر است. ارزش سایر اعمال آن حضرت به همین آگاهى
و شناخت و علم اوست و این ازبزرگترین درسها و تعالیم براى همه، بخصوص براى
زنان است.
6. شب قدر از هزار ماه،
بهتر است و یک لحظه و یک روز زندگى و سیرهحضرت زهرا(س)، از هزاران ماه و
سال زندگى که در آنها خبرى از آن راه وروش و الگو نباشد، بهتر است.
7. شب قدر، ظرف و جایگاه
قرآن است.جایگاه حضرت زهرا و گفتار و کردارو زندگى آن حضرت هم درتفسیر عملى
قرآن و تجسم و تبلور آیات آن است. همانگونه که انسان در شب قدر به قرآن،
نزدیکتر شده، و آن را بر سر مىنهد، با نزدیک شدن به حضرت زهرا(س) نیز انسان به
قرآن نزدیک شده و آن رانصب العین خود قرار میدهد.
8. شب قدر همان لیله
مبارکه یعنى شب نزول برکت و ارزشها است وچشمهاى است که این فضایل و سعادتها
از آن جوشیده و نازل مى شود. فاطمهنیز محل نزول و صدور این اصالتها و ارزشها و مکارم است.
9. شب قدر، تجمع ملائکه
اللّه است و بهره از عالم ملکوت، افزونترخواهد بود. آن کس هم که بیشتر با
فاطمه، نزدیکتر شده و از آن حضرت بهرهببرد از خوى و خصلت ملائکه، حظ فزونترى برده و به عالم فرشتگان و
تجرّد وتقدّس،
نزدیکتر میگردد بلکه از آنها نیز، برتر میرود.
10. ممکن است سالها
بگذرد و کسى از شب قدر، جز ظاهری، بیش درک نکند،
( 153 )
*
اما اگر از حقیقت آن،
ذرهاى درک نماید، چنان آگاهى و تنبه بیدارىبه او میبخشد که مسیر زندگیش عوض
میشود و سخت به خدا نزدیک میگردد. فاطمه، نیز چنین است.یعنى ممکن است فرد
یا جامعهاى سالها به لیلهالقدربرسد و فاطمه(س) را از خود بداند؛ اما حقیقت او
را درک نکند و جز ظاهرىاز آن نفهمد، اما با درک زندگى و ابعاد گوناگون حیات واقعى فاطمه، جرقهاىدر دل آنان بدرخشد و مسیر
سرنوشت آنان را عوض نماید.
از این گذشته زمان غسل و
کفن و دفن، بنابر وصیت حضرتش نیز در دل شبمتناسب با لیله القدر است و قرنها
است که قبر مجهول و ناپیداى او نیزحاکى از تناسب وجود مقدسش با لیله القدر دارد.
و «اللیله هى فاطمه والقدر
هو اللّه»: فاطمه، اضافه تشریفى به خدا دارد از حیث:
1. آنکه پس از پدر
بزرگوار و شوهر گرانقدرش، بیش از تمام پیامبرانمرسل و غیر مرسل، ایمان به خدا
داشته و در عالم انوار و اشباح و ارواح،خدا را تسبیح و تمجید و تقدیس و تحلیل کرده و
سپاسگزار بوده است. نور مقدساو چندین هزار سال پیش از آفرینش آسمان و زمین آفریده شده است.
2. آنکه فاطمه زهرا،
افضل تمام انبیا ومرسلین وملائکه و مقربین استو همه آنها نیازمند به شفاعت زهرا(س)
طبق اخبار و احادیث مستفیضه صادرهاز مصادر وحى و تنزیل میباشند.
3. آن که ملائکه حتى
جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزائیل هم بیاذنبر او داخل نمیشوند. و از اطاعت
او بیرون نبودند و خداوند عزّوجلّ، عهدولایت او را از آنها گرفته است.
4. زهراى مرضیه، علت
وجود ائمه یازدهگانه، اوصیاى رسول خدا (ص) میباشد و ذریه پیامبر تا قیامت از نسل
او هستند.
ارباب معرفت نیز در بعضى
از تفاسیر، روایت امام صادق (ع) را نقلکرده و آن را پذیرفتهاند و
براساس مبانى عرفان اسلامى «لیله مبارکه» راانسان کامل، تفسیر کردهاند. انسان کامل در این
مکتب جایگاه محورى دارد.
از نظر روایات مسلّم است که جبرئیل امین به فاطمه(س)
نازل میشده9، درحالى که جبرئیل امین، حتى برائمه(ع) نیز نازل نمیشد. مصحف فاطمه،
محصولشرفیابى
فرشته وحى الهى بر حضرت زهراست که از افتخارات تشیع، شمرده میشود.
( 154 )
*
امام صادق(ع) در ضمن
مصحف فاطمه میفرماید: «فیه علم القرآن کماانزل»؛ علم قرآن همانطور که نازل
شده در مصحف فاطمه(س) موجود است.
لذا آگاهى از قرآن و
اسرار آن مربوط به حضرت زهرا و سایر معصومانمیباشد، چون قرآن در خانه آنها
نازل شده است، آنها هستند که در سایهآشنایى با این منبع لایزال الهى توانایى شناخت و درک حقایق و معارف
ودانشهاى
گوناگون را پیدا کردهاند.
در بعضى روایات آمده که
مصحف فاطمه، سه برابر قرآن است. شاید تأویلو تفسیر قرآن مجید باشد زیرا ما
معتقدیم که علم قرآن طبق فرمایش خود قرآن،در نزد صاحبان این علم است که آنها هم، همان ائمه
طاهرین هستند کهفاطمه(س)
نیز جزو آنهاست. اما در اینجا مطلب بالاتر است زیرا مصحف بااین خصوصیات، فقط، برفاطمه(س) قرائت شدهاست.
4. آیه مباهله
فمن حاجّک فیه من بعدما
جائک من العلم فقل تعالوا ندع أبنائناوأبنائکم ونسائنا ونسائکم وأنفسنا
وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه اللّهعلى الکاذبین. (آل عمران،3/61) با کسانى که با تو در امر نبوت
مجادلهمیکنند،
بگو بیایید پسران و زنان و نفوس خویش را بخوانیم وتضرع کنیم. آنگاه لعنت خدا
بر دروغ گویان.
طبق احادیث متواتر و
مشهور میان شیعه و سنى که قریب به اجماع واتفاق است در روز مباهله، مسیحیان
نجران، پیامبر را مشاهده کردند در حالىکه حسنین و فاطمه وعلی(ع)، همراه او بودند و به سوى مکان مورد نظرمیآمدند.
در این آیه، نسائنا،
منحصر به حضرت فاطمه(س) شده است. با اینکهزنان و همسران پیامبر در حجرههاى
آن حضرت بودهاند و زنان بزرگ دیگرىمانند: صفیه و ام هانى و دیگران، وجود داشتند، هیچکدام به این
مباهلهدعوت
نشدند.
زیرا مباهله (ابتهال و
نفرین کردن) با نصاراى نجران یک کار عادى نیست و تنها افراد معصوم، صلاحیت آن را
دارند.
صحنه مباهله، از لحظات
حساس تاریخ اسلام است و حضور در این صحنه، ایمان و اعتقاد خاصى را میطلبد.
پیامبر(ص) براى حضور در
این صحنه از میان زنان، تنها، فاطمه را انتخاب میکند؛
( 155 )
*
یا از آن روى که فاطمه
به منزله امتى از زنان است، درست همان گونهکه ابراهیم خود به تنهایى یک امت
بود.یا، اینکه او، محبوبترین افراد، درنزد پیامبر بود. و یا چون درمیان زنان مسلمان، تنها
فاطمه بودکه مصداق زنىبود با یقینى تام که میتوانست قدم در این صحنه بگذارد. اما حق این است کهفاطمه هم یک امت بود، هم
محبوبترین زنان در نزد رسول خدا(ص) و هم تنهازنى بودکه میتوانست تکمیل کننده گروهى باشد که به
حقیقت و بر حق بودنمسلمانان، یقینى کامل دارند و نیز محور اصلى اتصال آن گروه به رسولخدا(ص) باشد. زیرا آنان شوهر
و فرزندان او بودند.
اینکه پیامبر، فاطمه را
در این درگیرى اجتماعى ـ اعتقادی، احضارمیکند و او را در چنین مخاطرهاى
قرار میدهد (خود) نمونهاى بارز وسرمشقى عینى است، براى تمام زنان عفیفى که داراى اعتقادات حقند و
پیروصادق راه
اویند، بر اینکه شجاعانه در چنین صحنههایى حاضر شوند.
و نیز این نمایش به
منزله دلیل عینى و ملموس است بر جایگاه والاىزهراى مرضیه، نزد پیامبر خدا و
عدم برابرى هیچ زنى با او درمقام و رتبهخاصى که دارا بود.
5. آیه مودت
ذلک الّذى یبشّر اللّه
عباده الّذین ءامنوا وعملوا الصّالحات قل لاأسألکم علیه أجراً الاّ المودّه
فى القربى ومن یقترف حسنه نزد له فیهاحسناً إنّ اللّه غفور شکور. أم یقولون افترى على اللّهکذباً.(شوری،42/23و24) این
همان است که خداوند به بندگانش که ایمانآوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند؛ مژده میدهد،
بگو براى آن کار از شمامزدى نمیطلبم مگر دوستدارى در حق اهل بیتم و هر کس کار نیکى کند در آنبرایش جزاى نیک بیفزاییم چرا
که خداوند آمرزنده قدردان است. یا میگویندپیامبر خدا دروغ بسته است….
ابن عباس درباره شأن
نزول آیات فوق که به آیات مودت، شهرت یافته، گوید:
چون اسلام پس از هجرت
پیامبر به مدینه، استحکام یافت، انصار گفتند: نزد پیامبر برویم و بگوییم در گرفتاریهایى
که پیش میآید، اموال ما دراختیار تو است و میتوانى در جهت پیشبرد دین از
آنها استفاده کنى. آیهشریفه، نازل شده و پیامبر آن را در پاسخ آنان، تلاوت فرمود. منافقان مانندهمیشه که در صدد تضعیف رسول
خدا(ص) بودند اظهار داشتند: او در همان مجلس
( 156 )
*
این سخن را ساخت تا ما
را پس از خود، نزد خویشانش ذلیل و خوار، گرداند.
آنگاه آیه دوم نازل شد
که آیا بر خداوند دروغ و افتراء میزنید؟10
از نظر ادبى تفاوتى بین
اینکه استثنا در آیه (إلا المودّه فىالقربى) متصل باشد یا منقطع، وجود
ندارد11 اگر استثنا متصل باشد بدینمعناست که:« من پاداشى از شما نمیخواهم جز دوستى اهل بیتم.» و اگر
منقطعباشد12،
بدین معناست که «دوستى اهل بیت پیامبر، اجرى براى پیامبر نیست. چرا که بهره این
دوستی، نصیب مسلمانان و دوستداران اهل بیت آن حضرت است وبدین وسیله چنین خواستهاى از سوى
رسول خدا(ص) در راستاى دعوت مردم بهدین است.»13
باید دید این چه مودتى
است که هم سنگ، هم کفه و هم وزن اجر رسالتاست. مودت گروهى که بر سر سلسله
آنان زهراى مرضیه، محبوبه امت، است. همانبانویى که پیامبر دربارهاش فرمود:
یا حسن و یا حسین انتما
کفتا المیزان، فاطمه لسانه و لاتعدل الکفتان إلاّ باللسان، ولا یقوم اللسان إلاّ
على الکفتین.14
اى حسن و حسین شما دو
کفه ترازویى هستید که فاطمه، شاهین آن است وکفه ترازو در حال تعادل قرار نمیگیرد
مگر به وسیله شاهین آن و شاهین،استوار نمیشود مگر بر دو کفه ترازو و…
در این کلام، زهرا،
تنظیم کننده و برقرار کننده تعادل در این کانون معرفى میشود.
6. آیات ابرار
إنّ الأبرار یشربون من
کأس کان مزاجها کافوراً. عیناًیشرب بها عباداللّه یفجّرونها تفجیرا. یوفون
بالنذر ویخافون یوماً کان شرّه مستطیراً. ویطعمون الطعام على حبّه مسکیناً ویتیماً
وأسیراً. إنّما نطعمکم لوجهاللّه لا نرید منکم جزاء ولا شکوراً. إنّا نخاف من
ربّنا یوماً عبوساًقمطریراً. (انسان،76/5 ـ10)
ابرار در آخرت از جامهاى
بزرگ لبریز بهشت که چون کافور، سرد ودلپذیر است، میآشامند و آن
کافورها، خوشبوى و شیرین است. این آب، آمیختهاست به آب چشمهاى که براى بندگان خاص خود خلق شده
و هر کجا بخواهند، آنکاسهها حاضر است و در قصرها مهیا است. این آب گوارا مثل این است که درعمارات و ابنیه بهشت،
( 157 )
*
همیشه جریان دارد و در
اختیار بندههاى وفادار خداست. اینان به نذرخود وفا کرده و اطاعت خدا کرده و
از روزى که محنت آن، آشکار است،میترسند. اینان در راه خدا به مسکین و یتیم و اسیر، اطعام میکنند
و بهزبان حال میگویند:
ما براى خدا، اطعام کردیم، و از شما جزا و تشکرىنمیخواهیم. ما از پروردگارمان در روزى که چهره
برافروخته و در هم کشیدهاست، میترسیم.
از مسلمات فریقین است که
این آیه در مورد حضرت زهرا(س) و شوهر و دوفرزندش نازل شده است. به اتفاق
مفسّران، آیات این سوره در مدینه در هنگامکسالت حسنین(ع) نازل شد که درباره نذر فاطمه(س) و
علی(ع) براى سلامتىحسنین(ع) بود. علامه امینی، در الغدیر، نام سى و چهارتن از کسانى که شأننزول این سوره را داستان
مذکور، دانستهاند، ذکر کردهاست.15
در این مختصر، مجال
پرداختن به دقایق تفسیرى و جزئیات آنچه در اینسوره آمده، نیست و تنها به ذکر
این نکته لطیف ازسوى آلوسی، مفسّر اهلسنت،اکتفا میشود که:
در این سوره، سخنى از
«حورالعین» که در سورههاى دیگر از آن بهعنوان یکى از نعمتهاى بهشتى یاد
شده، به میان نیامده است و چه بسا اینناگفتن، به حرمت نور چشم رسول خدا(ص)، حضرت فاطمه زهرا (س) باشد که
سورهدر فضیلت او
وخانوادهاش و نعمتهایى که در بهشت از آن بهرهمند خواهدشده، نازل شده است.16
7. آیه التقاء بحرین
این آیه از جمله آیاتى
است که علاوه بر معنا و تفسیر ظاهری، به حکم تفسیر باطنى بر آن حضرت منطبق است:
مرج البحرین یلتقیان.
بینهما برزخ لایبغیان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. (الرحمن، 55/19ـ22)
غالب مفسّران و محدثان و
مورخان فریقین، معتقدند که شأن نزول اینآیات درباره تلاقى بحر نبوت و
ولایت و درباره حضرت فاطمه(س) و علی(ع) است.
علامه بحرانی، دوازده
روایت که بعضى از آنها از طریق اهل سنت نقل شده،
( 158 )
*
ذکر میکند که مراد از
«بحرین» على و فاطمه هستند که هیچ گاه بر یگدیگر، بغى و سرکشى نمیکنند.17
در تفسیرى از ابن عباس
نقل شده که:
برزخ میان آن دو، مهر و
محبتى است که از بین رفتنى نیست و همین مهر و محبت، مانع سرکشى هر کدام، نسبت به
دیگرى است.
دربار الهی، بر اساس
نبوت و ولایت مطلقه، با بندگانش، تماس حاصلکرده و مشعل هدایت برافروخته است
و این سلسله که فرد اتم و اکمل آنها،حضرت رسول و خاندان عترتند، دربار روحانیت ربوبى را تشکیل داده و
واسطهفیوضات
غیبى هستند.
همان طور که عالم طبع از
ترکیب و تجزیه و تحلیل عناصر و موالید،دائماً در ایجاد وجود است، در
عالم انسانیت و معنویت نیز این ارتباط دربین ارواح مجرده که در ابدان مختلفه بروز و ظهور میکنند،
تجلى کرده، ازآن
تلاقیها، عناصرى ممتاز به دست میآورد، از آن جمله، تلاقى اقیانوسمحیط نبوت با دریاى عمیق
ولایت است که به وسیله مهد عصمت و طهارت، تلاقىکرده و از آن گوهرهایى گرانبها که براى همیشه مورد
استفاده بشر میباشد بهوجود آمده است.
چنانچه در ابتداى این
مقاله گفتیم آیاتى که در قرآن کریم، پیرامونوجود پنج تن و فاطمه زهرا(س)
است، بسیار میباشد که ما در این مقال تنهابه ذکر چند نمونه از آیات، پرداخته و بررسى کاملتر
را به علاقمندانشواگذار میکنیم.
1. رحمانى همدانی، فاطمه
الزهراء بهجه قلب مصطفی(ص).
2. ابوالحسن على بن
احمد الواحدى النیشابوری، اسباب النزول/307؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور فى
التفسیر بالمأثور، 6/204.
3. ابن منظور، لسان
العرب/36.
4. طبرسی، مجمع البیان
فى علوم القرآن، 5/549.
5. علامه طباطبایی،
المیزان، 7/370.
6. امام فخر رازی،
التفسیر الکبیر، 32/122.
7. سید جواد ورعی، کوثر،
محبوبه است/63؛ ماهنامه پیام زن، سال ششم شماره68، آبان 1376ش.
8. منیره گرجی، نگرش
قرآن به حضور زن در تاریخ انبیا/172.
9. شیخ عزیز اللّه
عطاردی، مسند فاطمه زهرا/281.
10. زمخشری، کشّاف،
4/230؛ اسباب النزول/251.
11. علامه سید عبدالحسین
شرف الدین، کلمه الغراء فى تفضیل الزهراء/73.
13. کوثر، محبوبه است/65.
14. على بن عیسى أربلی،
کشف الغمه، 2/129.
15. علاّمه امینی،
الغدیر، 3/107؛ به بعد.
16. آلوسی، روح المعانی،
29/157.
17. علامه بحرانی،
البرهان فى تفسیر القرآن، 4/265.
گزارشی از خانه حضرت فاطمه زهرا (س(
درمدینه منوره، شهر پیامبر، تنها یک خانه
بود که رسول الله (ص) به آن عشق میورزید و اهلش را به شدت
دوست می داشت. در و دیوار و فضای این خانه ازمعنویت و
نورانیتی خاص، حکایت داشت
این خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود.
پیامبر (ص) آن قدر به این خانه احترام می گذاشت که بدون اجازه وارد آن نمی شد، هر
صبحو شام به آن جا می رفت و پس از کوبیدن در آن، با صدای بلند بر اهلش
سلاممی داد. هنگام خارج شدن از شهر، آخرین نقطه توقفش درمدینه بود وپس ازمراجعت، اول به سراغ همان خانه می رفت. آن خانه، خانه فاطمه (س) بود کهاین نوشتار کوتاه به وصف آن خواهد پرداخت.
** موقعیت جغرافیایی این خانه در طرف شرق مسجد النبی (ص)، هم ردیفدیگر حجره های رسول الله (ص) و در وسط آن ها قرار داشت. به گفته
نویسندهمدینه شناسی با توجه به دیگر گفته های ثبت شده، مسلم است
که خانه فاطمه (س) بین مربع قبر و ستون تهجد بوده است. مردی به عبدالله بن عمر گفتدرباره علی بن ابی طالب (ع) برایم سخن بگو و عبدالله گفت: اگر می خواهیبدانی که مقام و منزلت علی (ع) نزد پیامبر خدا (ص) چه اندازه بود، پس
نظرکن به خانه اش نسبت به خانه های پیامبر (ص). عبدالله سپس با دست خود بهخانه علی و فاطمه (ع) اشاره کرد و گفت: این خانه اوست که در وسط خانه
هایپیامبر خدا (ص) قرار گرفته است. طول خانه فاطمه (س) از طرف جنوب 5/14،
ازطرف شمال 14 متر و از طرف شرق و غرب 5/7 متر بوده است.
** اهدایی خدا و رسول (ص) پیامبر بزرگوار (ص) از همان ابتدای ورودبه مدینه در فکر احداث چنین حجره ای برای حضرت فاطمه (س) بود. بدین جهتزمانی که حجره هایی را در طرف شرق مسجد برای همسران خود احداث کرد،
برایفاطمه (س) این حجره را ساخت. ام سلمه در روایتی که درباره عروسی حضرتفاطمه (س) است، می گوید: پیامبر (ص) دختر خود، فاطمه و همچنین علی (ع)
راپیش خود خواند و دست علی را در دست راست و دست فاطمه را در دست چپ گرفت
وبه سینه خود گذارد و میان دو چشم آن دو را بوسه زد. ام سلمه می گوید: آن گاه پیامبر (ص) به علی
(ع) فرمود، علی جان! خوب همسری داری و به فاطمهعلیها السلام
فرمود ای فاطمه! تو هم خوب همسری داری. سپس از جای برخاسته وپیشاپیش آن دو
راه افتاد تا این که آن دو را به خانه ای که از پیش برای آنها ساخته بود،
وارد کرد.
** راهی به بیرون جز از مسجد نداشت از دیگر ویژگی های این خانه اینبود که هیچ
گونه راهی به بیرون به غیر از راه مسجد نداشت. بدون شک در اینکار عنایتی بود. شاید راز این عمل برای مسلمانان آشکار نشده است. سید
محمدباقر نجفی می نویسد: همگی مورخان اذعان دارند که خانه علی (ع) در دیگری
جزآنچه که به سوی مسجد باز می شد، نداشت.
** خانه رفیع و پر نور از دیگر ویژگی های این خانه این است کههمانند دیگر مساجد و خانه های پیامبران، از نورانیت و جلال و شکوه خاصیبرخوردار و از خانه هایی بود که قرآن مجید درباره آن ها فرمود: در خانههایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آن ها رفعت یابد و نامش در آن
هایاد شود.
در روایتی که در ذیل آیه فوق آمده است، انس از بریده نقل
میکند: هنگامی که پیامبر (ص) این آیه را تلاوت می کرد، مردی از جای
برخاست وگفت مقصود از این خانه ها کدام خانه هاست؟ پیامبر فرمود:
خانه هایپیامبران. ابوبکر در حالی که با دست خود به خانه علی و
فاطمه (ع) اشاره میکرد، گفت: آیا این خانه از جمله آن خانه
هاست که حضرت فرمود آری. بلکهافضل از همه آن ها است.
** محل نماز و عبادت پیامبر (ص) خانه فاطمه زهرا (س) استراحت گاهموقت پیامبر
(ص) هنگام دیدار از یگانه گوهرش بوده، جای جای این خانهقدمگاه، محل
نشستن، محل نماز و عبادت و سجده گاه وجود مقدس نبی اکرم (ص) بود. حضرت علی (ع) فرمود:
روزی پیامبر (ص) به دیدار ما آمد، ما نیز حریرهای (غذایی که
با آرد و شیر یا روغن می پزند) برایش آماده کردیم و ام ایمنهم ظرفی از
ماست، کره و مقداری خرما به ما هدیه کرد. پیامبر (ص) از جایبرخاست، وضو
ساخت، به سوی قبله ایستاد و مدتی دعا کرد. آن گاه با چشمانیپر از اشک، سر
به سجده گذارد.
** زادگاه امام حسن و امام حسین (ع) تردیدی نیست که زادگاه امامحسن، امام
حسین، زینب کبری و ام کلثوم علیهم السلام در این خانه است امانسبت به سایر امامان (ع) بعید به نظر می رسد که زادگاهشان در خانه حضرتفاطمه (س) بوده باشد. زیرا در زمان عبدالملک بن مروان که حسن بن حسن (ع) در
آن جا سکونت داشت، او را از خانه حضرت زهرا (س) بیرون کردند و خانه رابه بهانه توسعه مسجد پیامبر (ص) ویران کردند. همچنین بعید است کهامام زین
العابدین (ع) نیز در آن جا دیده به جهان گشوده باشد. زیرا آنحضرت در سال 38
هجری قمری به دنیا آمد و پدرش امام حسین (ع) در آن سالهمراه حضرت علی
(ع) در کوفه بود. بنابراین به نظر می رسد که امام سجاد (ع) در کوفه به دنیا آمده
باشد اما چنین سخنی را کسی نگفته است. بنابرایناحتمال ها که حضرت امام
سجاد (ع) در سال (34، 35 یا 36 هجری قمری) به دنیاآمده باشد، می
توان گفت حضرت در مدینه به دنیا آمده اما باز هم بعید استکه در خانه
حضرت فاطمه (س) بوده باشد. زیرا امام حسین (ع) در آن وقت درخانه حضرت
فاطمه (س) زندگی نمی کرد.
** محل رفت و آمد فرشتگان امام باقر (ع) فرمود: خانه علی و فاطمه (ع)
بخشی از حجره پیامبر (ص) است و سقف آن خانه، عرش پروردگار می باشد. محل
فرود وحی و رفت و آمد فرشتگانی است که هر صبح و شام و هر ساعت و لحظه،با آوردن پیام در حال آمد و شد هستند. آن جا خانه ای است که هرگز رفت وآمد فرشتگان در آن، پایانی ندارد. گروهی فرود می آیند و گروه دیگر بالا
میروند. بسیاری از آیات الهی به وسیله امین وحی در همین خانه بر پیامبر
(ص) نازل گشت. جریان حدیث کسا و آمدن جبرئیل نیز در همین خانه بود.
** سلام پیامبر (ص) بر اهل خانه پس از آن که آیه 'وامر اهلکبالصلاة واصطبر
علیها' بر پیامبر (ص) نازل شد، آن حضرت بنا به روایتی 40روز، شش ماه،
هشت ماه و یا 9 ماه در هر صبح و شام به سوی خانه حضرت فاطمهمی رفت و
دستگیره در خانه را می گرفت و پس از سلام بر اهل آن خانه، بهدستور آیه عمل
می نمود و می فرمود 'الصلاة یرحمکم الله' و سپس این آیه راتلاوت می فرمود
'انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکمتطهیرا'
** بسته شدن در خانه ها جز در خانه
حضرت فاطمه (س) یاران رسول خداآن گاه که می
بینند در خانه علی و فاطمه (ع) به مسجد باز می شود، هر یک ازخانه خود دری
به مسجد باز می کنند. دیری نگذشت که فرمان رسول خدا (ص) آمدکه تمام درها
بجز در خانه علی (ع) باید بسته شود و موج اعتراض بالا گرفتاما پیامبر (ص)
قاطعانه بر موضوع پافشاری کرد و تمام درها، حتی پنجره هارا، جز در خانه
علی (ع) بست. زید بن ارقم می گوید: برخی از یاران ازحضرت خواستند که اجازه دهد، درها همچنان باز بماند. پیامبر (ص) از جایبرخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود 'به من دستور داده شد که تمام
درها،جز در خانه علی را ببندم. حال می بینم که برخی از شما سخن
گفته اید امااین را بدانید که سوگند به خدا! این من نبودم که در خانه
ای را بسته یاباز کرده باشم، بلکه دستوری بود که من از
آن پیروی کردم.
** احترام ویژه امامان گرچه در زمان معصومین (ع) به ویژه از اواخرزمان امام سجاد (ع) به بعد، خانه حضرت فاطمه (س) را به بهانه توسعه
مسجدویران کردند، اما جایگاه خانه معلوم و مشخص بود و مردم بدون هیچ تقیه
ای،نسبت به خانه حضرت فاطمه (س) احترام ویژه ای قائل بودند. امام جواد (ع)
هرروز مقارن اذان ظهر، نخست به زیارت رسول الله (ص) می رفت، سپس به طرف
خانهحضرت فاطمه (س) می رفت و کفش های خود را بیرون می آورد و وارد خانه
حضرتفاطمه می شدت و در آن جا نماز می گذارد.
** نگاهی دیگر نگاه دیگری که به این خانه می افکنیم، حیرتمان بیشترمی شود. چرا که در این خانه هرگز از زخارف دنیا و تجمل گرایی چیزی یافتنمی شود، خانه ای بسیار ساده، نه فرش قابل ذکری دارد و نه وسائل گرانقیمت. نباید تصور کرد که حضرت علی (ع) فقیر و تهی دست بود. چون آورده
اندکه آن حضرت از دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد. بلکه این خانواده نمیخواستند غیر از زندگی زاهدانه راه دیگری را در پیش گیرند، بدین جهت
آنچهداشتند یا وقف فقرا و تهیدستان می کردند یا به دیگران می دادند و خود
درنهایت ساده زیستی زندگی می کردند.
** وسائل خانه حضرت زهرا (س) در این خانه علاوه بر چوبی که حضرتعلی (ع) به دو
طرف اطاق جهت آویزان کردن لباس نصب کرده بود، یک پوستگوسفند که در
کف اطاق انداخته، یک بالش که داخلش را از لیف خرما پر کردهبود، چیز دیگری
جز جهیزیه حضرت فاطمه (س) نبود و ریز آن به قرار زیر است: یکقواره پیراهن، یک عدد روسری بزرگ، یک
حوله سیاه خیبری، یک تخت خواب که بابرگ درخت خرما بافته شده
بود، دو عدد تشک کتانی از کتان های مصر که دردرون یکی از آن
ها لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند پر شده بود، چهار عددبالش از پوست
میش مکه، یک تخته پرده پشمی، یک قطعه حصیر و یک عدد دستاس. همچنیندر این خانه یک طشت مسی
برای شستن لباس، یک عدد مشک چرمی برای آبکشی، یکبادیه بزرگ
برای دوشیدن شیر، یک ظرف چرمی برای آب، یک آفتابه گلی لعابیشده، یک سبوی
گلی سبز، دو عدد کوزه سفالین، یک قطعه پوست چرمی برای فرش ویک چادر از
پارچه های بافت قطر وجود داشت.
** سرنوشت خانه فاطمه (س) متاسفانه، این خانه و ساکنانش پس از رحلتپیامبر اسلام (ص) مورد بی مهری امت قرار گرفت و دست خوش حوادث ناگواری
شد. خانه ای که در و دیوارش بوی رسول الله (ص) از آن به مشام می رسید و
زمین ومحرابش یادآور سجده های طولانی یگانه یادگار پیامبر خدا
(ص) بود، نه تنهافقط در آن خانه را بستند و بر خلاف سفارش
آن حضرت مردم را از فیض برکات آنخانه و اهلش محروم ساختند،
بلکه مورد هجوم عده ای کینه توز و فرصت طلبقرار گرفت و
سرانجام در زمان عبد الملک بن مروان، به بهانه توسعه مسجد،ساکنان آن را
بیرون کردند و خانه را ویران ساختند.