حر بن یزید ریاحی و شهادت در کربلا
حر بن یزید ریاحی
که از سپاه کوفه به سپاه امام حسین علیه السلام ملحق شده و توبه کرده بود،
با شادمانی به استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یاری کرد. او
نزد امام رفت و گفت:« من اولین کسی بودم که راه را بر تو گرفتم. به
من اجازه ده تا اولین کشته باشم، به امید اینکه در قیامت با جدت مصافحه کنم.»
امام فرمود:« تو از کسانی هستی که خدا توبه آنها را
پذیرفته است.»
پس اولین کسی که جلو افتاد و با سپاه دشمن مبارزه کرد حرّ
بود.
او در روز عاشورا دلیرانه می جنگید و رجز می
خواند:« من حّر هستم که میزبان میهمانهایم. شمشیرم را بر
شما فرود می آورم و از بهترین کسی که ساکن سرزمین بلا شده
است حمایت می کنم. می زنم شما را و باکی ندارم.»
حر بن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن
پیکار می کردند. هر گاه یکی از آنها در محاصره دشمن قرار می
گرفت، دیگری او را از محاصره بیرون می آورد، و مدتی به این
گونه پیکار کردند. اسب حرّ زخمی شد اما او همچنان سواره پیکار می کرد و رجز می خواند تا این که مردی به نام « یزید بن سفیان » که با
حر دشمنی دیرینه داشت به او حمله کرد ولی حرّ به او هم امان نداد و او را
از دم شمشیر گذراند.
پس از آن فردی به نام «ایوب بن شرح» تیری به اسب حر زد و آن را از پای در آورد. حرّ بناچار از اسب پیاده شد و پیاده رزمید
تا بیش از چهل نفر را به قتل رساند. در این هنگام بود که لشگر پیاده نظام
عمر بن سعد بر او حمله ور شدند و او را به شهادت رساندند.
امام علیه السلام بر بالین حرّ نشست
و خون از چهره او پاک کرد و این جملات را فرمود:« تو حر
و آزادی، همان گونه که مادرت بر تو نام «حرَ» را نهاد، تو در دنیا و آخرت
حرّ و آزاده هستی.»
یکی از اصحاب امام علیه السلام در رثای حرّ این
گونه سرود:« نیکو آزادهای بود حرّ که از قبیله بنی ریاح است. او هنگامی
که نیزه ها بر او فرود می آمدند صبور و شکیبا بود. و نیکو حرّی بود؛ چرا
که خود را فدای حسین کرد و صبح هنگام جان خود را نثار کرد.»
بعضی این اشعار را به امام حسین علیه السلام نسبت داده
اند.
بدن سالم حر پس از صدها سال
شاه اسماعیل صفوی
پس از تصرف بغداد، به کربلا آمد و در آنجا از برخی مردم شنید که از حر به
دلیل اینکه به امام حسین علیه السلام اجازهی خروج از کربلا را نداده و
باعث وقوع حادثه عاشورا شده بد میگویند.
شاه اسماعیل فرمان داد قبر
او را نبش کنند. آنگاه بدن سالم او را دید که شبیه مردی بود که خفته
باشد. دستمالی که امام حسین علیه السلام بر سر وی بسته بود، هنوز بر سرش
بود. همین که دستمال را باز کردند، خون تازه روان شد و هرچه کردند با
دستمال دیگری خون را بند بیاورند ممکن نشد.
با مشاهدهی عظمت حر، شاه اسماعیل دستور داد گنبد و
بارگاهی برایش بنا کنند.
منابع:
مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 10 »
حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 221.
قصه کربلا، ص 303.
نفس المهموم، ص 141.
فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا
در روز عاشورا، وقتی نوبت به
جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال
کردند.حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که
فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد،
حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام
است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر
نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که
از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به
عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای
همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن،
وقتی آیه
شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد،
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا
را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام
الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم
داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام
سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام
الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان
آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ” به
خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود
را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید
من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال
های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.